اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

نبض زندگي

مسافرت بهاری

خاله شیما چون امسال تابستون نمیتونست مرخصی بگیره به خاطر همین تصمیم گرفتیم امسال بهار بریم شمال. با مامان فرخ و باباعباس و دایی محمدامین و مادرجون ( مامان بزرگ مامان مونا ) رفتیم نمک آبرود یه جای خیلی شیک و تمیز برای سه شب گرفتیم . هوا هم عالی و خنک بود اصلا شرجی نبود و پسرم برای اولین بار سوار تلکابین شد انقدر خوب و آقا بغل دایی محمد امین نشسته بود و با تعجب پایین دره رو نگاه میکرد که ما نفهمیدیم شوکه شده بود یا داشت لذت میبرد . سه روز خیلی خوب رو گذروندیم و کلی به همه خوش گذشت .امیدوارم سایه بزرگترها همیشه بالا سرمون سالم و سلامت باشه و تو از در کنار بودن با مامان بزرگ و بابابزرگت لذت ببری.        ...
25 ارديبهشت 1394

خونه مادرجون

با مامان فرخ و باباعباس تصمیم گرفتیم بریم دستجرد خونه مادرجون ( مامان بزرگ مامان مونا) صبح زود راه افتادیم و اول رفتیم قم سرخاک بابا حاجی ( بابا بزرک مامان مونا)که ایکاش الان پیشمون بود و خوشبخت شدن منو مامان شدن منو پسرگل منو میدید حیف که خیلی زود از پیشمون رفت و ما رو ترک کرد یاد اون روزای خوبی که بود بخیر یاد خنده های دلنشینش بخیر یاد دورهم بودنهایی که به خاطر وجود بابا حاجی بود بخیر خدا رحمتش کنه . وقتی رسیدیم دستجرد هوا عالی و خنک و تمیز بود شبا ستاره ها رو میشد تو آسمون شمرد و پسرمم که چشمش افتاد به حیاط بزرگ و کلی کیف کرد و بهش خوش گذشت .دو شب خونه مادرجون مهمانش بودیم و خوش گذشت. امیدوارم سلامت باشه .
23 ارديبهشت 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد